سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 69851

  بازدید امروز : 60

  بازدید دیروز : 0

قایق کاغذی

 
« گفتارها سپرده نزد نگهدار است » و « نهفته‏ها آشکار » ، و « هر نفس بدانچه کرده گرفتار » . و مردم ناقص عقل و بیمار ، جز آن را که خداست نگهدار . پرسنده‏شان مردم آزار و پاسخ دهنده‏شان به تکلف در گفتار . آن که رایى بهتر داند ، بود که خشنودى یا خشمى وى را بگرداند ، و آن که از همه استوارتر است از نیم نگاهى بیازارد یا کلمه‏اى وى را دگرگون دارد » . [نهج البلاغه]
 
نویسنده: حرمت ::: جمعه 84/8/20::: ساعت 8:14 عصر

به نام خدا

سلام دوستان

خوبین؟ما هم ااااای می نفسیم!یه نفس خشک وخالی میادومیره!بازم خدا رو شکر...من الان از دانشگاه اومدم واقعا خستم ببخشید اگه خوب نمینویسم.

راستی تا حالا شده وسط ترم بفهمی درس تخصصی که ترم پیش انداخته بودنت نمرتو اشتباه بهت دادن؟عجیبا غریبا چقدرمسخرس که آدم قبول شه بعد تو سایت نمرش 9 باشه........اینم اوضاع دانشگاه ها این همه آدم درست وحسابی تو اون دانشگاه هست بعد نمره ها باید اشتباه ثبت بشه....

ترجیح میدم بحثم و رها کنم چون باز سیاسی میشم!!!!!!

با زمستون چی کار میکنین؟هوا بس ناجوانمردانه سرد است!!!!

نمیدونم چه فصلی دوست دارین ولی من عاشقه زمستونم....چون همه چیش قشنگه حتی لرزش...امروز رادیاتورای دانشگاه خراب بود به قول یکی از پسرا(استاد ما که مو نداریم ولی همینیم که داریم یخ زده.. ها ایییییییییی یعنی چه؟)خلاصه که لیلا جون اگه دانشگات پای کوهه هر وقت میری سرما می خوری حداقل تو کلاس دستت یخ نمیزنه که نتونی بنویسی!!!!!اینم از مزایای دانشگاه نیمه دولتی !!آهان در مورده شمایی که نمیخواستی یه مدتی بیای تو نت!!برادره من /من و شما نمیتوونیم تونت نیایم چون اینجا یه خونه ی کوچولو ودنج و شخصی من و تو هستش من که نیتونم یه مدت نیام تو هم نمیتونی آدم میتوونه به خونش دیر به دیر سر بزنه ولی نمیتونه یه مدت اصلا سر نزنه ..اونم خونه ای که تنها رفیق تنهاییشه...درست نمیگم؟....واقعا بعضیا چه جوری نمیدونن ID چیه؟

به یکی گفتم وبلاگ نداری گفت چی هست بی خیالش شدم گفتم ID داری گفت چی هست!!!!!!!1وحشتناک تعجب کردم......

بابا با کلاسا حالا دیگه قرار وبلاگی میذارین؟خوش بگذره....ما که وقت این کارارو نداریم ....به جای شعای شاملو امشب براتون یه استان میگم ممکنه شنیه باشین لطفا اگه شنیدین خود شیرینی نکنین بگین من که شنیده بودم بخون هیچیم نگو فقط بهش فکر کن......

یه روز یه شاهزاده میخواسته ازدواج کنه....

از اون طرف دختره خدمتکاریه دل نه صد دل عاشق میشه اونم عاشقه کی؟ جناب شاهزاده ....خلاصه شاهزاده تصمیم میگیره یه کوئیز از دختر خانوما بگیره تا شاگرد اول جایزش پسره شاه بشه با یه کارت صد آفرین.....

شاهزاده به هر کدوم یه ذره تخم یه گلی میده و هر کس گل قشنگتروسر زنده تری پرورش بده اون برندس......

روز موعود فرا میرسه همه دختر خانما با گلای یکی از یکی قشنگتر سر جلسه ی امتحان حاضر میشن....دختره خدمتکار هر کاری کرد نتونست گلو پرورش بده گلدونه خشکشو برداشت رفت به قصر... همه جا پر از گلای یکی از یکی قشنگتربود.....شاهزاده وارد شد و یک راست به سمت دخترک خدمتکار اومد و گفت من همسرم را انتخاب کردم!!!!همه متحیر شدن و شاهزاده گفت تخمایی که به شما دادم همش خراب بود.

آره گل تو گلدونش نداشت ولی صداقت تو دلش داشت چیز کمی نیست کاشکی ما هم تو زندگیمون یه ذره صادق بودیم فقط وفقط با خودمون صادق بودیم....اگه با خودمون صادق بودیم حداقل از خیلی چیزامون نمیتونستیم بگذریم مثل دلمون.... بهانه های دلمون...بغض تو گلومون....اگه با چشامون صادق بودیم رومون نمیشد یکیو تو اون چشما تو اون نگاه هازندانی کنیم ....فقط با خودت صادق باش به خودم میگم.....

پس پشت مردمکانت

فریاد کدام زندانی ست که آزادی را

به لبان بر آماسیده

گل سرخی پرتاب می کند

ور نه این ستاره بازی

حاشا چیزی بدهکارآفتاب نیست

نگاه از صدای تو ایمن می شود

چه مومنانه نام مرا آوازمی کنی

ودلت کبوتر آشتی ست

در خون تپیده به بام تلخ

با این همه چه بالا

چه بلند پرواز می کنی!

(   مرحوم احمد شاملو)

نشد شعر ننویسم ولی خدا وکیلی شعرای برگزیده ای مینویسم براتون

خوش باشید....صادق و پیروز


 

لیست کل یادداشت های این وبلاگ